Çarşamba, Haziran 10, 2009

قدرت انتخاب یا انتخاب قدرت؟ وحید رنجبر

قدرت انتخاب یا انتخاب قدرت؟ وحید رنجبر
فرا رسیدن دورۀ انتخابات ریاست جمهوری ، همانند دوره های پیشین و چه بسا بیشتر از آن، به جنجال های زیادی در بین گرایشات چپ و یا راست داخل ایران دامن زده است؛ بحران اقتصادی فعلی که سیستم سرمایه داری جهانی را زمینگیر کرده ، انتخاب "اوباما" با شعار معروف "تغییر" در آمریکا و چهار سال سرکوب گسترده پس از یک دورۀ چند ساله از آزادی های نیم بند زمان اصلاحات، همه و همه شاید انتخابات پیش رو را متفاوت کرده و البته به موازات خود، نوعی سردرگمی و تکرار کلیشه های متداول را در بین طیف چپ و پیرامون مسألۀ انتخابات به وجود آورده است.
به عرصۀ کلّیات که وارد می شویم، اگر نگوییم تمامی نیروهای چپ که دست کم بخش قابل توجّهی از آنان متفق القولند که با آمدن و رفتن "فلان" رئیس جمهور و سردادن چند شعارِ آن چنانی انتخاباتی، نه در ماهیّت و سازوکار واقعی رژیم جمهوری اسلامی- آن چنان که بوده و هست- تغییری ایجاد می شود و نه در میزان فلاکت گریبانگیر شریف ترین و زحمتکش ترین توده های این مملکت و این که اصولاً بدون "تشکّل و فشار از پایین"، یعنی از دل کارگران، معلّمین، پرستاران، دانشجویان و غیره، رسیدن به حقوق دموکراتیک و بالاتر از آن، محو آثار نابرابری و استثمار سرمایه داری به هیچ رو امکان پذیر نیست.
امّا درست هنگامی که بحث به "جزئیات" می رسد- فی المثل تعیین موضع مشخّص در قبال انتخابات و چگونگی استفاده از آن در راستای منافع توده های مردم و غیره- به ناگاه خرواری از شعارهای سطحی و بی پایۀ "انتخاب بین بد و بدتر" و "گشایش سیاسی" تا توّهم "رسیدن به حدّاقل حقوق دموکراتیک" - که عمدتاً هم یادگار همان ایّام "پر برکت" اصلاحات است- دامان چپ های ایران را می گیرد ( و شاید بهتر باشد بگویم "آلوده می کند")
سؤال اساسی در این میان این است: موضع ما نسبت به انتخابات چگونه باید یا می تواند باشد؟
دو گرایش بنیادی در قبال مسألۀ انتخابات
در برابر این سؤال که رئیس جمهور را چه کسی انتخاب می کند- مردم یا قدرتی فراتر از آن ها (طبقۀ حاکم)؟- اصولاً دو خطّ اصلی دنبال می شود: عدّه ای انتخاب رئیس جمهور را فرایندی می دانند که در "بالا"، یعنی محافل قدرت، رقم می خورد و مردم یا توده هایی که به پای صندوق های رأی می روند، هیچ تأثیری در آن ندارند. این گروه ها (که طیف وسیعی را با خاستگاه های طبقاتی مختلف در بر می گیرد) در واقع انتخابات را امری فرمالیته برای تظاهر به "دموکراسی خواهی و احترام به آرای اکثریّت مردم" می دانند؛ مسلّم است که چنین گروه هایی، در کل انتخابات را تحریم و دو کلمۀ "تحریم انتخابات" را جایگزین هر گونه دخالت و فعّالیّت در فضای انتخاباتی (و نه فقط خودِ انتخابات) خواهند کرد، آن هم بدون ارائۀ هیچ گونه آلترناتیو و یا برنامه ای مشخّص و جدّی. به واقع، فعّالیت این دسته، "انفعال و سکوت" و نهایتاً نوشتن شکوایه و اعتراض های پراکنده ای است که در گوشه و کنار دیده یا شنیده می شوند.
امّا گروه مقابل آن ها، بر این باورند که رئیس جمهور، بدون توجّه به تصمیمات هیئت حاکمه و طبقات ذی نفع و صرفاً بر اساس آرای شمارش شده انتخاب می گردد. این گروه، تمامی تلاش خود را می کند تا به مردم القا کند که "رأی آن ها، انتخاب کنندۀ رئیس جمهور کشور خواهد بود" و این که انتخابات، فرصتی است برای عرض اندام در برابر قدرت حاکمه.
امّا وقتی فردی را پس از سقوط از بام به بیمارستان منتقل می کنند، کسی نمی پرسد که از پشت سقوط کرده یا از جلو! این که چشم بسته به سوی پرتگاه پیش رو برویم و یا این که از ترس مورد اوّل، چنان با ترس و لرز عقب عقب حرکت کنیم که در نهایت باز از بام سقوط کنیم، تفاوت چندانی ندارد: مهم، "سقوط" است که رخ خواهد داد.
در واقع، به نظر نگارنده، در عمدۀ انتخابات سیستم های سرمایه داری و بوروکراتیک، طبقات حاکم تصمیم می گیرند و مردم بر اساس آن عمل می کنند.[i] آن چه روی می دهد، دقیقاً چیزی است مابین آن چه که دو گرایش مذکور بدان اعتقاد دارند. مردم رئیس جمهور انتخابات می کنند، آرای آن ها مهم است؛ امّا این که همین مردم به چه کسی رأی دهند نیز تابع تصمیم طبقات حاکمه است. طبقۀ حاکمه، بنا بر شرایط و موقعیّت خود- چه وضعیّت اقتصادی و اجتماعی داخلی و چه روابط بین المللی- فردی را برای ریاست جمهوری انتخاب می کند و پس از آن، به واسطۀ انبوهی از منابع مالی و ابزار تبلیغاتی خود، همان تصمیم "از پیش گرفته شده" را به اذهان عمومی حقنه می کند.
دولت سرمایه داری ایران، که فقط ذهن سطحی و مصرفی می خواهد، چنان دروغ پردازی می کند و برای یاوه های خود استدلال و برهان می تراشد، که پس از چندی واقعاً باور می کند علی آباد هم شهری است. این رژیم، قادر است ایدئولوژی خود را ایدئولوژی حاکم کند؛ مسلّماً این توانایی را هم خواهد داشت که "انتخاب خود" را "انتخاب مردم" جا زند. این رژیم می تواند فردی را منجی و دیگری را خطرناک جلوه دهد. این موضوع به غایت مهم، گاه آن قدر به شکل سطحی و کودکانه تکرار می شود که وقتی صحبت از تصمیم از پیش تعیین شدۀ حاکمیّت می شود، به ذهن برخی مثال دایی جان ناپلئون و "تئوری توطئه" تداعی می گردد؛ امّا همۀ بحث های تأثیر ایدئولوژی طبقۀ حاکم بر اذهان و آرای مردم جامعه را "دایی جان ناپلئونی" دانستن به همان اندازه ساده لوحانه است که همیشه کار را کارِ انگلیسی ها دانستن!
مسألۀ انتخاب رئیس جمهور یا هر مقام مهمّ دیگری، پیش از آن که به واسطۀ تبلیغات به مشغلۀ ذهنی مردم تبدیل شود، موضوعی است که ابتدا میان جناح های مختلف دولت و حاکمیّت شکل می گیرد. این جناح ها، گاه برای آماده سازی پیش نیازهای اِعمال سیاست خود، گاه برای به هرز بردن پتانسیل موجود در نارضایتی های جاری جامعه و گاهی هم برای سرکوب و پیشبرد اهدافشان، فردی را از جناح به خصوصی به سِمَت ریاست جمهوری یا هم مقام دیگری انتخاب می کنند. به عنوان مثال، در شرایطی که اقتصاد ایالات متحده به جنگ نیازمند بود، با تمام قوا تلاش کرد تا انتخاب خود، یعنی جورج بوش، را به مردم آمریکا بقبولاند و وقتی با آرای بالاتر ال گور مواجه شد، به ضرب تقلّب انتخاباتی بوش را به ریاست جمهوری رساند[ii] و در دادگاه های پس از انتخابات نیز به وضوح با حمایت خود او را رئیس جمهور دانستند. (حتی آمارهای جدید نیز پرده از دستکاری های وسیع در آرای مربوط به انتخابات سال 2004 برداشت) امّا با به نفس نفس افتادن آمریکا در عراق و افغانستان، شروع بحران اقتصادی و افزایش موج بیکاری ، اخراج و غیره، کم کم رؤیای آمریکایی جای خود را به "کابوس آمریکایی" می دهد، انتخاب رئیس جمهور بعدی از جانب حاکمیت نیز تحت شعاع قرار می گیرد و این بار فردی دو رگه را با شعار "تغییر" و مخالفت های "صوری اش" با سیاست های جورج بوش به میدان می فرستد تا بنا بر شرایط موجود نمایندۀ آنان باشد. طبقات حاکم در آمریکا، در واقع اکثریّت جناح های قدرت، از همان زمان پایان دورۀ دوّم ریاست جمهوری بوش، از او روی برگردانده و خود در تلاش بودند تا او را کنترل کنند؛ انتشار اسناد سرّی مربوط به فعالیت های هسته ای ایران به خوبی این موضوع را نشان می دهد.
در درون حاکمیّت سرمایه داری ایران نیز در سال های گذشته چنین گزینش هایی انجام شده است. جمهوری اسلامی ایران- که از همان ابتدای استقرار و برای حفظ موجودیّت خود ناگزیر به ادغام مجدّد در سرمایه داری جهانی بود- به دلایل متعددی هنوز مشکلات خانوادگی کوچکی با برخی دول غربی داشت که این مسیر را ناهموار می ساخت و برای در آغوش کشیدن همتایان غربی خود ابتدا می بایست این مشکلات را حل کند. محمود احمدی نژاد به عنوان یک اسلامگرای تند رو بهترین گزینه برای این منظور بود. او کلید حل این مشکلات بود، احمدی نژاد با تندروی های کلامی و بعضاً عملی خود، مدام در این تلاش بود تا موضع ایران را در مذاکرات "بالاتر و بالاتر" ببرد؛ حمایت های همه جانبه از حزب الله و حماس، جلب حمایت مسلمانان در خاورمیانه و پیش برد برنامۀ اتمی ایران، همه و همه دست ایران را برای مذاکره و مصالحه با غرب باز تر می کرد، از سوی دیگر قدرت سرکوب خود را نیز، به خوبی به غرب نشان داد تا آن ها را از قدرت سرکوب این رژیم در برابر جنبش های اجتماعی مطمئن سازد. پس از جنگ سی و سه روزه اسرائیل- لبنان، پیشرفت های اتمی ، افزایش محبوبیت احمدی نژاد در جهان اسلام و سبقت گیری او از طالبان و القاعده، دیگر نیازی به او نخواهد بود، و هم اکنون حاکمیت به فردی آرام تر و به ظاهر متعادل و میانه رو نیاز دارد که بتواند با استفاده از دستاورد های احمدی نژاد، باب مذاکرات مستقیم و علنی را با آمریکا و غرب باز کند و این سدّ سی ساله در راه دوستی ایران و غرب را از میان بردارد. کلیت رژیم، به شخصی هم چون احمدی نژاد نیاز داشت و مدیون او نیز هست! احمدی نژاد وظیفۀ خود را، که رأی کلّ حاکمیّت بود، در این چهار سال به خوبی انجام داده است، امّا در حال حاضر حاکمیت به افرادی معتدل تر نیاز دارد تا مأموریت احمدی نژاد را تکمیل کنند: مشت های به شدت گره کردۀ احمدی نژاد به درد دست دادن با غرب نمی خورد؛ رژیم باید به دنبال دستی آشتی جو و اصلاح طلب باشد.
درست بر سر انجام این مأموریّت است که جناح های حاکم به اکثریتی بر سر یک کاندید می رسند. البته، درجریان این گونه انتخابات، همیشه یک اجماع همه جانبه هم پدید نمی آید و برخی جناح های قدرت سر ناسازگاری با دیگران را سر می دهند که آن هم در مواردی مانند حمایت جناح های اولترا راست از مک کین در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا و حمایت گروه های تندرو از احمدی نژاد در انتخابات آتی ایران مشاهده می شود؛ مسئله مشخص این است که تنها تفاوت این گرایشات مختلف، مصلحت اندیشی و خیر خواهی آن ها برای طبقه و نظام حاکم و حفظ شرایط و مناسبات موجود است.
در تمامی انتخابات جهان سرمایه داری، سرمایه، منابع مالی و همچنین ابزارهای تبلیغاتی حرف اول را در پیروزی های فرد می زنند. در انتخابات سال 2008 ایالات متحده آمریکا و بنا بر گزارش "کمیسیون انتخابات فدرال"[iii] ، کمپین انتخاباتی دموکرات ها به طور رسمی 1072.5 میلیون دلار دریافت کرده بود و این درحالی است که حدوداً نیمی از این رقم (یعنی 600.8 میلیون دلار) نصیب کمپین جمهوری خواهان شده بود. هم چنین، کمپین اوباما و مک کین هر یک به ترتیب 744.9 و 346.6 میلیون دلار دریافت کرده بود.
حضور مبلغان اوباما همیشه در سایت های اینترنتی بارز بود و تبلیغات تلویزیونی او نیز بسیار بیشتر از مک کین صورت می گرفت؛ با وجود سرمایه فراوان که به واسطه حمایت طبقات و جناح های حاکم و در قدرت به یک کاندید اعطا می شود و همچنین دسترسی به ابزار های تبلیغاتی و رسانه ای، این قدرت را به هر فرد می دهد که پیروزی در انتخابات را از آن خود کند. در واقع صحیح تر آن است که بگوییم، این سرمایه ها و ابزارها، اجازه را به طبقات حاکم می دهد که انتخاب خود را به مردم بقبولانند تا کسانی که پای صندوق های رأی می روند، درست همان نامی را روی برگه های خود بنویسند که مدّ نظر قدرت است و فرد رأی دهنده فکر کند که به راستی انتخابی مستقل انجام داده و در تغییر قدرت، سهمی داشته است.
آیا راه سوّمی هم هست؟
امّا در برابر دو گرایشی که در بالا به آن ها اشاره شد- یکی تحریم انتخابات منفعلانه به دلیل بی اثر دانستن حضور مردم در انتخابات، و دیگری شرکت فعّال در انتخابات و تلاش برای رأی آوردن یک نامزد مشخص- راه سوّمی نیز وجود دارد، که با قبول تلاش حاکمیت برای سیاسی کردن جامعه در زمان انتخابات و قبولاندن نامزد مورد نظر خود، اهمیّت می باید: تحریم فعّال انتخابات.
در روزها و هفته های منتهی به انتخابات، حاکمیت با تبلیغات تهوّع آور و مسموم سیاسی خود، سعی دارد تا بحث ها و خطوط مورد نظرش را به میان مردم و به خصوص نسل جوان بکشد؛ در همین دوره است که درست مثل قارچ پس از باران، نشریه و ستاد انتخاباتی سبز می شود و در چنین شرایطی خالی گذاشتن میدان به نفع طبقات حاکم تا این مضحکۀ تبلیغاتی را به نام انتخابات دموکراتیک به پایان برند اشتباهی بزرگ خواهد بود. درست در همین زمان که بحث های سیاسی و اوضاع اقتصادی موضوع روز است و رژیم نیز به آن دامن می زند، به جای خالی گذاشتن میدان و خانه نشینی، بهترین تاکتیک نیروهای مترقی می تواند تحریم فعال انتخابات باشد. روشی که در قالب یک اتحاد عمل سراسری و با تاکتیک های محلی و منطقه ای می تواند انجام گیرد.
در شرایطی که همه جا صحبت از دموکراسی و مردم سالاری است، معرفی کاندیداهای محلی و منطقه ای و حتی کشوری، و تبلیغ حول محور این کاندیدا ها می تواند، هرچند در مقیاسی بسیار کم و ناچیز، در مقابل تبلیغات رژیم بایستد. معرّفی یک فعّال کارگری یا دانشجوی دربند پیش از هر چیز می تواند ماهیّت پوشالی شعارهای دموکرات منشانه رژیم را برملا سازد. طرفداران یک کاندیدا که به دلیل درخواست حقوق معوقه خود و یا درخواست برابری جنسی در زندان است، بهترین نمونه برای دروغین بودن دموکراسی بورژوازی در ایران است و می تواند حداقل در مقیاسی کوچک مخاطبین ما را از وجود این سرکوب ها آگاه سازد. به عنوان مثال معرفی کاندیداهایی از میان زندانیان سیاسی در کردستان در بحبوبه شور انتخاباتی ای که رژیم ایجاد می کند تا مردم را به پای صندوق های رأی بکشاند، می تواند در مقیاسی متناسب با میزان فعالیت های فعّالین آن منطقه و قدرت آن ها، افشا کننده ماهیّت ضدّ دموکراتیک رژیم باشد. همین چندی پیش، پس از آن که یکی از نمایندگان انجمن اسلامی دانشگاه مازندران (بابلسر) از میرحسین موسوی، که در سال 67 سمت نخست وزیری را داشت، در مورد اعدام های وحشیانۀ سال 67 پرسید[iv]، بحث و جدل های زیادی پیرامون پروندۀ آدمکشی رژیم جمهوری اسلامی در دهۀ 60 به راه افتاد. سؤال این جاست که ما چرا نباید در گیر و دار تبلیغات انتخاباتی رژیم، از فضای به وجود آمده برای افشای جنایات رژیم نهایت استفاده را بکنیم؟
از سویی دیگر، شناخته تر شدن نامزد های معرفی شده ما، در طول این تبلیغات، می تواند به روند آزاد سازی آن ها کمک می کند؛ رژیم هیچ گونه علاقه ای ندارد که زندانیان سیاسی اش در سطح جهانی و یا حتی داخلی شناخته شوند و تبلیغات و اعتراضاتی برای آن ها صورت بگیرد. معرفی آن ها به عنوان زندانی سیاسی و تبلیغ در این مورد شرایط آزادی سریع تر این فعالین را نیز محیّا خواهد ساخت. زندانیانی که هیچ کس از دستگیر شدنشان خبری ندارد بیشتر تحت فشار قرار می گیرند و دیرتر آزاد می شوند، اگر هم دادگاهی برگزار شود احکام سنگینی برای آن ها وضع خواهد شد. امّا زندانیانی که نام و سابقه شان شناخته شده تر باشد و دیگران نیز از شرایط آنان مطّلع باشند، زودتر آزاد خواهند شد؛ رژیم از ترس واکنش منفی در چنین مواردی، کمتر احکام سنگین وضع می کند. طرح این نام ها و تبلیغ آن چه در داخل و چه در خارج باعث آزاد سازی سریع تر رفقای در بند و همچنین بالاتر رفتن اعتماد به نفس فعالین خارج از زندان خواهد بود.
البته با توجّه بحث هایی که سال گذشته در یکی از وبلاگ های دانشجویی درگرفته بود، لازم می دانم به این نکته اشاره کنم که اعلام کاندیداتوری زندانیان سیاسی، نه به امید رئیس جمهور شدن آن ها انجام می شود و نه به امید تأیید صلاحیت آن ها؛ به کلام دیگر اصلاً قرار نیست کسی رأی به صندوق بریزد و امیدوار باشد که مثلاً منصور اوسالو به عنوان رئیس جمهور انتخاب شود. فعالینی که تاکتیک تحریم فعال را انتخاب می کنند، مانند دیگر فعالین مخالف رژیم، در انتخابات شرکت نمی کنند و به کسی رأی نخواهند داد، امّا بر خلاف دیگر تحریم کنندگان که در خانه می نشینند و تنها شعار "زنده باد تحریم!" را سر می دهند، از همین شرایط پیش آمده در جامعه نیز استفاده می کنند تا به افشای جنایات و ماهیّت کثیف رژیم در میان مردم و در سطح بین المللی بپردازند. این نیرو ها به جای آن که با انفعال تنها شعار دهند، و منفعلانه انتخابات را تحریم کنند، در زمان تحریم نیز فعال هستند و به کلامی، با همین فعالیت خود، دلیل تحریم را نیز نشان می دهند: نمایندۀ واقعی آن ها در زندان است، کاندید آن ها به دلیل درخواست حقوق عقب افتاده دستگیر شده است، کاندید آن ها به دلیل درخواست برابری های جنسیتی در زندان است! کاندید آن ها، از جنس خود آن هاست، نه از قماش قدّاره بندان و جنایتکاران مزدور رژیم!
مسلّماً میزان تأثیر و شعاع فعّالیت ها و افشایی که به وسیلۀ این تاکتیک می تواند صورت گیرد، به قدرت اتحادّ عمل ایجاد شده حول این تاکتیک و نیروهای درگیر آن بستگی خواهد داشت.
9 خرداد 1388
--------------------
[i] در این جا به عمد گفته ام "عمدۀ انتخابات" و نه تمامی آن ها؛ چرا که حضور قابل توجّه برخی از احزاب مترقی چپ و کارگری در محافل تصمیم گیری دولت های بورژوایی و یا حتی خارج از آن، مانعی برای اجرای سیاست های راست دولت بوده است. امّا، در شرایط فعلی ایران، بدیهی است که با نبود آزادی احزاب، ضربه های مهلکی که بر پیکرۀ جنبش های کارگری و چپ وارد آمده است، گسست و عدم انسجام بین نیروها و پاره ای مسائل داخلی ، چپ تا حدود زیادی، موقعیّت خود را به عنوان یک وزنه و آلترناتیو مترقی و پیشرو در مقابل رژیم منحط جمهوری اسلامی از دست داده و متأسّفانه توانایی او در تأثیر گذاری بر روی مسائل جاری مملکت، من جمله انتخابات، تحلیل رفته است.
[ii] http://www.commondreams.org/views05/0813-29.htm
[iii] http://www.fec.gov/DisclosureSearch/mapApp.do
[iv] http://www.eterazedaneshjoo.blogfa.com/post-69.aspx

Hiç yorum yok: