Çarşamba, Ocak 14, 2009

درس های اصلی انقلاب اکتبر 1917


درس های اصلی انقلاب اکتبر 1917
مازیار رازی


بحران عمیق اقتصادی و سیاسی و انشقاق در درون هیئت حاکم ، وخیم‌تر شدن وضعیت توده‌های مردم و سازماندهی و تداوم مبارزات کارگری علیه نظام سرمایه‌داری، پیش شرط های عینی برای دوره ی اعتلای انقلابی است. این پیش شرط های در وضعیت کنونی ایران همه صادق اند. آنچه کمبود آن احساس می شود پیش شرط ذهنی (یا رهبری جنبش کارگری است). چنانچه این عامل ذهنی تحقق یابد؛ انقلاب اجتماعی علیه نظام سرمایه داری می تواند در دستور کار پیشروان کارگری قرار گیرد. از اینرو بررسی یکی از عظیم ترین انقلابات جهان (انقلاب اکتبر 1917 روسیه) و درس گیری از آن برای فعالان کارگری و جوانان انقلابی ایران از اهمیت بسیاری برخوردار است.
******
در فوريه ی 1917 حکومت مطلقه ی تزاری از یکسو به زير ضربات شورش های قحطی زدگان و فقرا و از سوی دیگر زیر ضربات سربازان و از هم پاشيدگی ارتش قرار گرفت. می توان بیان داشت که شکست انقلاب 1905 روسيه ناشی از ناتوانی کارگران در برقرار کردن پيوندی بين جنبش کارگری و جنبش دهقانی بود. برقراری اين پيوند در سال 1917 برای تزاريزم بسیار مهلک و حیاتی بود.
در وقايع انقلاب فوريه 1917، طبقه ی کارگر نقشی اساسی ایفا کرد. اما به علت فقدان يک رهبری انقلابی؛ ناکام ماند و به پیروزی دست نیافت. قدرت اجرائی که از تزاريزم گرفته شده بود، در دست حکومت موقت که ائتلافی بود از احزاب بورژوايی نظير کادت ها (دموکرات های طرف دار قانون اساسی) و گروه های ميانه رو در جنبش کارگری (منشويک ها و سوسيال رولوسيونرها) قرار داده شده بود.
با وصف این، جنبش توده ای آن چنان پرتوان و نيرومند بود که نهادهای تشکيلاتی خود را به همراه داشت، يعنی شوراها (سوويت) نمايندگان کارگران، سربازان و دهقانان که به وسيله ی گارد سرخ مسلح حمايت می شدند. بدين ترتيب از فوريه 1917 روسيه تحت رژيم قدرت دو گانه بالفعل قرار داشت. حکومت موقت که بر دستگاه دولت بورژوائی در حال تلاشی استوار بود. با شبکه ی شوراها که در حال ساختن و برقرار کردن قدرت دولت کارگری بود، مواجه گرديد.
بدين ترتيب، پيش بينی لئون تروتسکی در پايان انقلاب 1905 روسيه، مبنی بر اين که انقلاب آينده روسيه شاهد شکفتن هزاران شورا خواهد بود، به حقيقت پيوست. مارکسيست های انقلابی در روسيه و در کشورهای ديگر چاره ای جز بررسی مجدد تحليل های خود از ماهیت اجتماعی انقلاب در حال پيشرفت روسيه نداشتند.
مارکسيست های انقلابی، از همان ابتدا چنين می پنداشتند که انقلاب روسيه يک انقلاب بورژوائی خواهد بود. از اين رو، با توجه به عقب افتادگی روسيه، تکاليف اساسی اين انقلاب، مشابه تکاليف انقلابات کبير بورژوا- دموکراتيک در سده های هيجدهم و نوزدهم، تکالیف بورژوا دموکراتیک ارزیابی شد. يعنی: سرنگونی حکومت مطلقه، کسب آزادی های دموکراتيک و قانون اساسی، آزادی دهقانان از قيود شبه فئودالی؛ آزادی مليت های تحت ستم؛ و ايجاد بازار متمرکز ملی جهت تضمين رشد سريع سرمايه داری صنعتی، که خود برای تدارک انقلاب سوسياليستی آتی ضروری است. نتیجه اين ارزیابی، استراتژی ای بود که بر پايه ی اتحاد بين بورژوازی ليبرال و جنبش کارگری استوار بود، که در آن جنبش کارگری بايد به مبارزه جهت خواست های آتی طبقه قناعت می کرد (هشت ساعت کار در روز، آزادی تشکيلات و اعتصاب و غيره)، و در عين حال بورژوازی را برای اجرای هر چه بنيادی تر تکاليف انقلاب «خود» (انقلاب بورژوا دموکراتیک) تحت فشار قرار می داد.
اين استراتژی توسط لنين در سال 1905 مردود شناخته شده بود. او به تحليلی که مارکس از طرز برخورد بورژوازی، پس از انقلاب 1848 انجام داده بود، اشاره کرد: به زعم مارکس در سال 1848 به مجرد آن که پرولتاريا در صحنه ی سياست پديدار گرديد، بورژوازی از بيم قدرت کارگران به اردوی ضدانقلاب پيوست. لنين تحليل سنتی مارکسيست های روسيه از تکاليف انقلاب روسيه را تغييری نداد. ليکن با توجه به خصلت آشکارا ضدانقلابی بورژوازی به اين نتيجه رسيده بود که تحقق اين تکاليف از طريق اتحاد ما بين بورژوازی و پرولتاريا امکان پذير نیست، و به همين خاطر انديشه اتحاد ما بين پرولتاريا و دهقانان را جايگزين آن نمود.
اما «ديکتاتوری دموکراتيک کارگران و دهقانان»، به تصور لنين، بر پايه ی اقتصاد سرمايه داری استوار بود و در زمينه ی کلی دولتی که هم چنان بورژوا باقی خواهد ماند.
در خلال سال های 1905- 1906 لئون تروتسکی به ضعف اين بينش اشاره کرده بود يعنی: عدم توانائی تاريخی دهقانان در تشکيل يک نيروی سياسی مستقل (لنين اين نکته را پس از 1917 اذعان کرد). در سراسر تاريخ معاصر، دهقانان، در تحليل نهائی، همواره از رهبری بورژوايی و يا رهبری پرولتاريائی دنباله روی کرده اند. با لغزش اجباری بورژوازی به اردوی ضدانقلاب، سرنوشت انقلاب بستگی دارد به توانائی پرولتاريا در کسب سيطره ی سياسی بر جنبش دهقانان و برقراری اتحاد ما بين کارگران و دهقانان تحت رهبری پرولتاريا. به عبارت ديگر: انقلاب روسيه تنها در صورتی می توانست پيروز شود و وظايف انقلابی خود را تحقق بخشد که پرولتاريا، با برخورداری از پشتيبانی دهقانان فقير، قدرت سياسی را تسخير کرده و دولت کارگری را مستقر می نمود.
بدين ترتيب نظريه انقلاب مداوم اعلام می کند که از آن جائی که در عصر امپرياليزم، بورژوازی به اصطلاح "ملی" يا "ليبرال" یا "بومی"، در کشورهای عقب افتاده توسط حلقه های بسياری به امپرياليزم خارجی و طبقات حاکم سنتی وابسته است. بنابر اين وظايف تاريخی انقلاب بورژوا- دموکراتيک (که شامل انقلاب ارضی، استقلال ملی، کسب آزادی های دموکراتيک و اتحاد کشور به منظور رشد صنايع می شود) از طريق استقرار ديکتاتوری انقلابی پرولتاريا، با پشتيبانی دهقانان فقير، تحقق پذير است. مسير انقلاب 1917 روسيه، پيش بينی تروتسکی در سال 1906 را کاملاً تاييد کرد (هم چنين مسير کليه ی انقلاباتی که در کشورهای عقب افتاده تا کنون روی داده اند).
لنين در مراجعت به روسيه، به فوريت اين امکانات عظيم انقلابی را دريافت. با تزهای آوريل، لنين جهت گيری حزب بلشويک را در راستای نظريه انقلاب مداوم تغيير داد. بلشويک ها می بايست برای کسب قدرت توسط شوراها و استقرار ديکتاتوری پرولتاريا مبارزه می کردند. اگر چه اين موضع ابتدا از طرف رهبران قديمی بلشويک (منجمله استالين، کامنف و مولوتف) که به فرمول های سال 1905 چسبيده بودند، با مقاومت روبرو شد، ليکن به زودی توسط کل حزب تأييد گرديد. و اين عمدتاً به علت فشار کارگران پيشتاز بلشويک بود. کسانی که حتی قبل از پرداختن آگاهانه اين جهت گيری توسط لنين، به طور غريزی آن را اتخاذ کرده بودند. پيروان تروتسکی با بلشويک ها که برای کسب اکثريت در ميان کارگران دست به کار شده بودند، متحد شدند.
به دنبال زد و خوردهای گوناگون (قيام نابهنگام ژوئيه، کودتای ضدانقلابی و ناموفق کورنيليف در اوت)، از سپتامبر 1917 به بعد بلشويک ها اين اکثريت را در شوراهای شهرهای بزرگ به دست آوردند. از آن هنگام به بعد، مبارزه برای تسخير قدرت در دستور کار قرار گرفت. در اکتبر (طبق تقويم غربی، نوامبر)، تحت رهبری کميته نظامی انقلابی پطروگراد که توسط تروتسکی رهبری می شد و وابسته بود به شورای پطروگراد، اين مسأله تحقق يافت.
اين شورا از پيش موفق به جلب وفاداری تقريباً تمام پادگان های مستقر در پايتخت قديمی تزار شده بود، اين ها از اطاعت ستاد کل ارتش بورژوا سر باز زدند. بدين ترتيب قيام که مصادف بود با برگزاری دومين کنگره ی سراسری شوراهای روسيه، با كمی خونريزی صورت گرفت. دستگاه دولتی کهن و حکومت موقت سقوط کرد. دومين کنگره ی شوراها با اکثريت عظيمی به کسب قدرت توسط شوراهای کارگران و دهقانان رأی داد. برای اولين بار در قلمرو کشوری وسيع، دولتی مطابق با الگوی کمون پاريس مستقر شده بود- يعنی يک دولت کارگری.
تروتسکی، در نظريه ی انقلاب مداوم، پيش بينی کرده بود که پرولتاريا پس از تصرف قدرت نمی تواند تنها به اجرای تکاليف تاريخی انقلاب بورژوا- دموکراتيک اکتفا نمايد، بلکه می بايست به تصرف کارخانه ها و ريشه کن کردن استثمار سرمايه داری پرداخته، ساختن جامعه سوسياليستی را آغاز کند. اين دقيقاً آن چيزی بود که پس از انقلاب 1917 در روسيه به وقوع پيوست. پس از تسخیر قدرت پرولتری، انقلاب به طور لاينقطع و بدون طی مراحل، از اجرای وظايف بورژوا- دموکراتيک به تحقق دادن تکاليف پرولتاريایی- سوسياليستی، "گسترش" می يابد (یا به طور همگام این تکالیف انجام می گیرد).
برنامه ی حکومتی که در پايان دومين کنگره شوراها به قدرت رسيد، از نقطه نظر وظايف آن، به برقراری کنترل و نظارت کارگران بر توليد خلاصه می شد. مبرم ترين وظايفی که برای انقلاب اکتبر در نظر گرفته شده بود، عبارت بودند از: برقراری مجدد صلح، تقسيم زمين بين دهقانان، حل مسأله ی ملی، و استقرار قدرت واقعی شوراها در سراسر روسيه.
اما بورژوازی ناگزير از خرابکاری در اعمال سياست نوين بود. اکنون که کارگران به قدرت خودآگاهی يافته بودند، ديگر نه استثمار سرمايه داران و نه خراب کاری آن ها را تحمل می کردند. بدين ترتيب از استقرار کنترل کارگران تا ملی کردن بانک ها، کارخانه جات بزرگ، و سيستم حمل و نقل فاصله کمی بود. به زودی، کليه ی وسايل توليدی به غير از وسايل توليدی دهقانان و مالکین خصوصی کوچک، در دست مردم قرار گرفت.
مسلم است که سازمان دهی اقتصادی بر مبنای مالکيت عمومی وسايل توليد در کشور عقب افتاده ای که سرمايه داری در آن وظيفه ايجاد پايه های مادی سوسياليزم را بسيار ناتمام گذارده است، با مشکلات عديده ای روبرو خواهد شد. بلشويک ها به خوبی از اين مسأله آگاه بودند. اما آن ها معتقد بودند که دوره ی انزوای آن ها طولانی نخواهد بود. انقلاب پرولتاريائی مطمئناً در بسياری از کشورهای صنعتی پيشرفته به وقوع خواهد پيوست، به خصوص در آلمان. ادغام انقلاب روسيه، انقلاب آلمان و انقلاب ايتاليا می توانست پايه ی مادی- مستحکمی برای جامعه ی بدون طبقه به وجود آورد.
تاريخ نشان داد که اميدها بی اساس نبودند. انقلاب در آلمان شروع شد. ايتاليا در سال های 1920-1919 به شرايطی متشابه نزديک شد. انقلاب روسيه به منزله ی الگو برای انقلابات سوسياليستی جهان نقشی کليدی ايفا کرد. سوسيال دموکرات های روسيه و اروپا، - کسانی که بعدها اعلام کردند که "روياهای" لنين و تروتسکی در مورد انقلاب جهانی، پايه و اساسی در واقعيت نداشته است. آنان انقلاب روسيه را از ابتدا محکوم به انزوا و شکست اعلام کردند. و آغاز انقلاب سوسياليستی در يک کشور عقب افتاده تخليی دانستند. اما آنان فراموش می کنند که شکست طغيان های انقلابی در اروپای مرکزی به سختی می توانست ناشی از فقدان مبارزات و استحکام انقلابی توده ها باشد. بلکه اين شکست ها عمدتاَ از نقش ضدانقلابی که رهبران سوسيال دموکراسی بين الملل، عالماً و عامداً ايفا کردند سرچشمه گرفت.
در اين رابطه، لنين و تروتسکی و رفقای آن ها، در رهبری و هدايت تسخير قدرت توسط پرولتاريا در اولين کشور جهان، به تنها اقدامی دست زدند که مارکسيست های انقلابی می توانستند به آن ها مبادرت ورزند، تا توازن نيروها را به سود طبقه ی کارگر تغيير دهند است.
برای جوانان انقلابی ایران که در راه تدارک انقلاب آتی گام برداشته؛ درس گیری از انقلاب اکتبر 1917 حیاتی است. نخسین انقلاب سوسیالیستی در جهان ( با وجود پیامدهای منفی آن در دوره استالین)؛ یکی از مهم ترین دست آوردهای جنبش کارگری در سطح جهانی است. انقلاب اکتبر در عمل نشان داد که تنها با اتکا به نهادهای خود کارگران و رعایت دموکراسی درونی است که سازمان دهی انقلاب عملی است. هیچ نهاد دیگری به غیراز شوراهای کارگری قادر به تحقق دادن انقلاب روسیه نمی توانست باشد. سازمان دهی انقلاب با شورش های کور و جنگ چریکی و جنجال ها و ژست های روشن فکرانه خرده بورژوایی؛ متفاوت است. سازمان دهی انقلاب یک هنر است. از ديدگاه مارکسیست های انقلابی، انقلاب مبارزه ای است ميان نيروهای اجتماعی برای کسب قدرت دولتی. دولت ابزاری است در دست نيروهای غالب اجتماعی. اين ابزار همانند ماشينی، اجزاء مشخص خود را داراست: نيروی محرک، موتور، مکانيزم انتقال و مکانيزم اجرايی. نيروی محرک دولت منافع طبقاتی است؛ مکانيزم موتوری آن تهييج، نشريات، تبليغات و مدارس، حزب ها، مساجد، تظاهرات خيابانی و قيام هاست. مکانيزم آن تشکيلات مقننه، طبقه، قشرهای ممتاز جامعه، روحانيون، می باشد. و بالاخره مکانيزم اجرايی آن دستگاه اداری، پاسداران و پليس، دادگاه ها، زندان ها و ارتش است. تا زمانی که کل این دستگاه دولتی از میان برنداشته نشود؛ هیچ یک از تکالیف جامعه حل نخواهد شد. این مهم ترین درس انقلاب انقلاب اکتبر 1917 روسیه بود.
اکتبر 2008

Hiç yorum yok: