Çarşamba, Mart 08, 2006

فدراليسم بزرگترين چهالت (يا خيانت)در حركت ملي آذربايچان

84/12/17

فدرالیسم
بزرگترین جهالت ( یا خیانت) در حرکت ملی آذربایجان
توران تبریزلی

Turan_tebrizli@yahoo.com

تعریف فدرالیسم:
از ریشه " فئودوس" (foedus) لاتین به معنای لغوی عهد ، پیمان و قول میباشد. که یک نوع روش حکومت غیرمتمرکز ائتلافی و پیمانی فیمابین چندین دولت یا ملت با رضایت و خواست طرفین میباشد و در کشورهایی با تنوع ملیتی، فرهنگی،مذهبی و... عموما اعمال و اجرا میگردد.
منشاء و تاریخ فدرالیسم:
فدرالیسم را از جهت تئوری می توان تا حدودی در نظریات ایمانوئل کانت در قرن 17 مشاهده نمود و از لحاظ عملی و اجرایی می توان ، به معاهده " فیلادلفیا " در قانون اساسی آمریکا در سال 1789 اشاره نمود. لذا فدرالیسم یک مفهوم سیاسی و اجتماعی جدید و مدرن بوده و نباید آنرا با نوع دیگر مشارکتها از جمله کنفدراسیون ، امپراطوری ، کانفشیونالیسم ، خودمختاری و در کل هر نوع حکومت غیر متمرکز دیگر اشتباه گرفت.
اصول فدرالیسم:
1- دموکراسی: مناطق و ایالت باید دموکراسی پارلمانی داشته باشند .
2- عدم دخالت: ایالت بر مسائل داخلی دیگر ایالت حق دخالت ندارند.
3- تقسیم قدرت: قدرت به صورت عمودی (بین دولت فدرال و ایالت ها ) و افقی (مقننه ، مجریه ، قضاییه ) تقسیم می شود.
4- اصل مشارکت ایالتها: ایالتها همه باید راضی به این مشارکت و اتحاد بوده و باهم همکاری لازم را بنمایند.
فرایند تشکیل فدرالیسم:
پروسه تشکیل فدرالیسم عموما به دو صورت و روش ذیل میباشد:
الف: از اتحاد و به هم پیوستن چند قدرت و ملت مستقل با رضایت و خواست طرفین ، که اکثر کشورهای فدرال بدین صورت تشکیل شده اند. مثل ایالات متحد آمریکا و .....
ب : نوع دوم فدرالیسم با تقسیم قدرت به صورت عمودی بنا به خواستها و نیازهای ملتهای یک کشور صورت می گیرد. که این نوع فدرالیسم عموما در جهت کوچک کردن دولت و در نتیجه کم شدن هزینه ها و کنترل راحتتر کشور و نیز رعایت حقوق اقلیت های متنوع داخل کشور صورت می پذیرد که نمونه موفق آن هندوستان می باشد.
فدرالیسم در ایران:
سیستم حکومتی فدرالیسم در تاریخ منطقه ایران هرگز وجود نداشته و ندارد . البته متاسفانه از سوی برخی روشنفکران ایرانی سعی می گردد حکومت های تاریخی ایران حتی قبل از اسلام را در قالب فدرالیسم جای داده شود و به نام فدرالیسم سنتی تحویل جامعه گردد که با تامل در اصول و تعاریف فدرالیسم به غیر علمی بودن این موضوع به راحتی میتوان اذعان داشت. که ظاهرا علت این فریبکاری در افکار مالیخولیایی باستان گرایی ایرانی نهفته است. و همچنین دولت بنام ممالک محروسه ایران ،... تنها از لحاظ تقسیم بندی جغرافیایی به فدرالیسم شباهت دارد نه از لحاظ سیاسی ، اداری ، اجتماعی و....
علل تشکیل نشدن فدرالیسم در ایران:
چنان چه اشاره شد فدرالیسم یک نوع حکومت سیاسی غیر متمرکز می باشد لذا قدم اولیه آن وجود امکان تشکیل حکومت غیر متمرکز با تقسیم قدرت و ... میباشد که لازمه آن وجود تفکر حکومتی غیر مستبد می باشد که در ایران بنا به علل ذیل هرگز حکومت غیر متمرکز و غیر مستبد راضی به اصول فدرالیسم به وجود نیامده است و حکومتها تماما به صورت متمرکز و استبدادی بوده اند:
الف : شرایط و روشهای معیشتی و اقتصادی دولتها و ملتها : در گذشته بنا به شرایط خاص اقلیمی و جغرافیایی ، کشاورزی و دامداری و تجارت و هر نوع روش معیشتی دیگر هرگز در مناطق مختلف این فلات در اوج و شکوفایی نبوده است و در نتیجه شرایط اقتصادی یک طبقه یا گروه و منطقه قدرتمند نگردیده است و لذا هرگز چند قدرت طبقه ای و گروهی و منطقه ای قوی اقتصادی – معیشتی و در نتیجه سیاسی وجود نداشته است که بر حکام این کشور فشار سیاسی وارد آورند و به عنوان اهرم سیاسی حکمرانان را تعدیل نمایند یعنی حاکمان به این مناطق نیازمند و وابسته باشند و در نتیجه مجبور به رفتارهای غیر مستبد و دموکراتیک گردند . و در عصر حاضر نیز بعد از کشف نفت وضع بدتر و سخت تر گردید.
نتیجه این که در کل تاریخ ایران علت وابسته نبودن کامل اقتصاد دولتی به ملت و نبود قدرتها و اهرمهای اقتصادی و سیاسی در داخل کشور،دولتها هرگز سعی در مدارا با ملت ننموده و به استبداد و در نتیجه حکومت متمرکز خویش ادامه داده اند.
ب: شرایط اقلیمی و جغرافیایی : اینکه مناطقی از این فلات کاملا غیر قابل سکونت و کم رمق بوده و تنها قسمتهایی پر رمق می باشند باعث ایجاد یک نوع غیر همگونی جمعیتی و در نتیجه قدرتی در ایران شده است . یعنی عموما نواحی مناسب جغرافیایی و اقلیمی از دیگر نواحی قدرتمند تر بوده و بر ایشان حکومت نموده اند و نواحی کم رمق نتوانسته اند هرگز یک قدرت و اپزوسیون متقابل تشکیل دهند . از طرفی چنانچه در بند الف اشاره گردید این علت بر شرایط معیشتی نیز تاثیر متقابل گذاشته است
ج: فرهنگ دینی و روانی جامعه : این موضوع که تنها یک پیامبر معصوم و به دور از گناه ( چه قبل از اسلم و چه بعد از اسلام) از طرف خدا وحی و پیام دریافت نموده و به مردم انتقال میدهد و مردم تماما بدون تفکر و دربست ملزم به اطاعت از دستورات ایشان می باشند ، ایجاد یک فرهنگ و جو روانی اطاعت مطلق را در ایران باعث گردیده است و در اندیشه و روان جوامع این منطقه یک فرهنگ شخص پرستی و اطاعت مطلق از یک فرد در خانواده ( پدر) و جامعه (شاه) بوجود آمده است . چنانچه این فرهنگ اطاعت و پیرو آن حکومت متمرکز در زمان معاصر نیز به صورت ایدولوژی سلطنت طلبی و یا ولایت فقیه حتی در میان روشنفکران نیز حاکم است.
د: نیاز های امنیتی و دفاعی: به علت شرایط حساس استراتژیکی فلات ایران و واقع شدن در مسیر اروپا و آفریقا ، ایران مورد هجوم وحملات فراوانی از طرف قدرتها و دولتهای خارجی و بیگانه بوده است و از طرفی نواحی و مناطق کم رمق اقلیمی و جغرافیایی به علت کمبود امکانات زیست محیطی از جمعیت کمتری بر خوردار بوده و قادر به دفع این حملات ودفاع از خویش نبوده اند و لذا مردم جهت دفاع از خویش در مقابل هجوم بیگانگان، به قیمت اطاعت بی چون و چرا و پرداخت مالیات به حکومت به یک حکومت مرکزی قدرتمند و حتی مستبد نیاز داشته اند .
در نتیجه بنا به علل فوق ودیگر دلایل در ایران همیشه یک حکومت متمرکز و مستبد تام الاختیار به نسبت سطح آگاهی و فرهنگ جامعه وجود و نیازگردیده است . و این قدرت مستبد هرگز راضی به تقسیم قدرت نبوده و هرگز اختیارات خویش را از لحاظ سیاسی و نظامی و اداری به دیگر مناطق و حاکمان آن تفویض نکرده است بلکه تنها در راستای دادن اختیارات کوچک بدون حق تصمیم گیری مستقل (از اصول فدرالیسم ) به دیگر مناطق و حاکمان آن حرکت نموده اند. چنانچه حکومت کنونی نیز در این راستا حرکت می نماید.
و همچنین فدرالیسم یک مقوله مدرن محسوب میگردد و چون جامعه ایران تا کنون نتوانسته پروسه مدرنیته را بطور تکمیل درک و طی نماید لذا پیرو آن فدرالیسم(و هر نوع حکومت غیر متمرکز غیر استبدادی) نیز قادر به تشکیل نگردیده است.


شرایط کنونی و فدرالیسم در ایران:
چنانچه به طور خلاصه اشاره گردید شرایط ایران در گذشته و هم اکنون نیز مستعد و آماده فدرالیسم نبوده و نمی باشد و دولت مرکزی مستبد نیز نیاز به عدم تمرکز و در نتیجه از دست دادن قسمتی از اختیارات و قدرت خویش احساس نمی کند. اما از طرفی جنبشهای اجتماعی – سیاسی و ملیتی – قومیتی در ایران وارد فاز جدید و شدیدی گردیده اند و خصوصا ملیتهای ایرانی از خواب بی هویتی بیدار و جهت رسیدن به هویت خویش به ناسیونالیسم ملت خویش ( نه دیگر ملت ) روی آورده اند، روشنفکران از هر طیف و گروه و ملتی با درک شرایط و نیاز هویت یابی ملت خویش دست به کار شده اند ، فعالیتها شدت یافته است و مردم نیز پیرو روشنفکران خویش در حرکت و تکاپو جهت رسیدن به حقوق خویش فعالتر از همیشه شده اند و ....
لذا تمرکز گرایان ، فاشیستها و شوونیستهای دیروز و... همه و همه در داخل و خارج کشور در جهت جذب و فریب دیگر گونه ملتها و استفاده ابزاری از ایشان جهت رسیدن و یا حفظ قدرت و حکومت ، لباس عوض کرده ، دست و پا می زنند. و همآنان که تا دیروز تاب نوشته شدن و حتی شنیدن یک جمله غیر فارسی را نداشته اند، همه و همه از جمهوری خواه گرفته تا سلطنت طلب ، از اسلام گرا گرفته تا توده ای و ... دم از حقوق قومیتها ( نه ملیتها) ! می زنند، و گاها راه افراط (!) پیموده و ندای فدرالیسم سر میدهند و کنفرانسها بر گزار می نمایند و در عمل تنها با نیشخندی همراه جوکی در تحقیر دیگر ملیتها جواب می دهند.
آری هر گروهی در داخل و خارج به نوعی ، جهت حفظ قدرت سریعا در ظاهر عقیده عوض نموده و دم از حقوق دیگران و گاها فدرالیسم میزنند . اما چگونه و چرا ؟ ....
ولیکن با دقت در شرایط سیاسی و اجتماعی کنونی ایران به راحتی می توان درک نمود که این شعارها تنها در جهت منافع گروهی بوده و شرایط اقتصادی ، فرهنگی ، اجتماعی و سیاسی دولت و جامعه ایران مستعد و آماده حکومت غیر متمرکز و در نتیجه فدرالیسم و امثالهم نمی باشد و حکومت غیر متمرکز یکپارچه در ایران غیر قابل اجرا و غیر ممکن می نماید.
شرایط جهانی و فدرالیسم در ایران:
متاسفانه شرایط جهانی و عوامل بیگانه همیشه در سرنوشت ملتها و حکومتهای ایران نقش بسزا و زیادی بازی نموده اند . لذا بررسی بسیار کوتاه شرایط جهانی در این مقطع خالی از لطف نخواهد بود . اما جهت بررسی عینی تر ، در اینجا به عملکرد قدرت های جهانی در خصوص منطقه و نتایج آن پرداخته می شود تا درک بهتر و پیش بینی صحیح تر از آینده منطقه بدست آید .
در چند ساله اخیر قدرتهای جهانی و پیشاپیش ایشان آمریکا جهت بدست آوردن منافع جدید و یا حفظ آنها در دو منطقه خاورمیانه تغییر و تحول اساسی ایجاد نموده اند : 1- افغانستان 2- عراق .
که در هر دو کشور مذکور بنا به علل داخلی و خارجی ذیل امکان تجزیه تا کنون به ایشان داده نشده است :
· مخالفت قدرتها و کشورهای همسایه
· نیاز به یک حکومت قوی و متمرکز جهت حفظ منافع قدرتهای حاکم و به خصوص آمریکا در منطقه
· وجود شرایط پیچیده داخلی اجتماعی و سیاسی
· نبود خواست قوی از طرف گروهها و قومها ( بجز کردها در عراق ) جهت استقلال خویش و تجزیه کشور
· و ...
که این سیاست و عملکرد در افغانستان تا حدودی تا به حال در ظاهر جواب داده است ولی در عراق شرایط به گونه ای دیگر رقم خورده و آمریکا و متحدانش در باتلاق عراق گیر نموده اند و هزینه های گزافی را مجبور به پرداخت می باشند که دلایل آن به چگونگی و تفاوتهای شرایط داخلی و خارجی دو کشور مذکور باز می گردد که در زیر به آنها اشاره می شود:
الف: در افغانستان به علت وجود جنگها و ناآرامی های داخلی ( و خارجی) فراوان و طولانی ممتد و نبود کمترین رفاه و آرامش ، یک اندیشه و تفکر نیاز شدید و اضطراری به آرامش و صلح در میان بزرگان محلی و مردم جامعه به وجود آمده بود. مردم افغانستان خسته از جنگهای قومی و مذهبی و خونریزی و آوارگی فقط و فقط در آرزوی یک حکومت تامین کننده امنیت داخلی و خارجی کشورشان بوده اند و تمامی شرایط را برای رسیدن به امنیت و آرامش به جان می خریدند یعنی در افغانستان ناخودآگاه یک فرهنگ و نیاز همزیستی مسالمت آمیز ایجاد گردیده بود .
از طرفی همسایگان افغانستان و قدرتهای خارجی در افغانستان فقیر، منافع خاص و مهمی نداشته و به مردم آن بیشتر به چشم ترحم نگریسته و در جهت منافع خویش سعی در حل مشکلات داخلی افغانستان نموده اند.
لذا بعد از حمله آمریکا و متحدانش به افغانستان ، مردم افغانستان با تجربه و نیازی که داشتند با آرزوی زندگی درصلح ،راضی به هر نوع حکومت متمرکز یا غیر متمرکز با قدرت تامین امنیت و رفاه نسبی، بوده اند. فلذا در افغانستان تا حدودی موقتا آرامش و صلح برقرار گردیده است( که البته به نظر نباید بسیار طولانی گردد زیرا دیر یا زود نسلهای بعدی جنگها و سختیهای امروزی را فراموش کرده و نیازهای دیگری خواهند خواست).
ب: اما شرایط داخلی و خارجی عراق بسیار پیچیده تر از افغانستان بوده است . وجود یک حکومت دیکتاتور و مستبد بنام صدام و وجود شرایط پلیسی و کنترلی شدید در داخل عراق مردم آن را در آرزوی آزادی بیان وعقیده و بدست آوردن حق تعیین سر نوشت قرار داده بود، لذا مردم عراق همچون شکار رهیده از صیاد بعد از حمله آمریکا و متحدانش سعی در پرواز و اعمال عقاید خویش در سطح منطقه خود و دیگر مناطق را داشتنده اند و به دور از ترس خونریزیها و نا آرامی های محلی دست به خشونت زدند و از طرفی گروههای تروریستی نیز جهت اهداف خویش از این ناآرامیها استفاده نمودند. همچنین وجود اختلافهای بنیادی و ایدولوژیکی ما بین گروههای داخلی عراق و نیز حمایت هر یک از گروهها از طرف بعضی از همسایگان عراق وضع را آشفته تر نمود و از طرفی دیگر وجود نفت در عراق باعث دخالت بیشتر خارجیان و قدرتها در معادلات سیاسی آن گشت .
در نتیجه آمریکا متحدانش در عراق تجربه نسبتا موفق افغانستان را بنا به شرایط متفاوت داخلی و خارجی دو کشور بدست نیاوردند و تا کنون نتوانسته اند یک حکومت قدرتمند و مورد اجماع همه گروهها را تشکیل دهند.

از آنچه در بالا مختصرا توضیح داده شد ، قدرتهای جهانی و آمریکا در صورت خواست هر نوع تغییر و تحول ( نظامی یا غیر نظامی ) در ایران به جهت خفه نشدن در باتلاق ایران تجربه عراق را که شباهت فراوانی به یکدیگر چه از جهت وجود حکومت دیکتاتور ، وجود فرهنگ رهایی بی قید و شرط در ایران ،وجود ملیتها و گروههای مختلف و تفاوتهای بنیادی با یکدیگر و نیز وجود نفت در ایران ، هرگز اجرا نخواهند نمود، و اجبارا روش های دیگری را باید با در نظر گرفتن شرایط داخلی و خارجی بخصوص خواست ونیاز مردم ایران، تصمیم بگیرند، که بیشتر میتواند حول و حوش روشها و متدهای ذیل صورت پذیرد :
الف: ایجاد یک دولت سایه قوی با اتحاد اپوزسیونهای مخالف خارج ( و داخل ) و جایگزینی سریع آن در ایران
ب: تجزیه ایران به چندین کشور مستقل و ضعیف
گزینه اول که ظاهرا پروسه آن در خارج از کشور شروع شده است وابستگی شدیدی به نحوه عملکرد و قدرت گروههای مخالف نظام و مقبولیت ایشان در جامعه ایران دارد. لذا تمامی گروهها به جهت اینکه قدرت و حکومت را به هر قیمتی بدست گیرند و آمریکا و جامعه جهانی به دیگر گزینه های محتملتر(مثلا تجزیه ایران) نرسند، دست به انواع فریبها و لباس عوض کردنها و ادعاهایی امثال دمکراسی، فدرالیسم و ... جهت جلب و جذب حمایت جامعه و ملل ایران و نیز اتحاد با دیگر گروههای مدعی می زنند . همچنین ایجاد شبکه های ماهواره ای و تبلیغاتی از طرف هر شخص(!) و گروهی با حمایتهای مالی از طرف بعضی قدرتها و دولتها و اشخاص نیز، در همین راستا و هدف میباشد.
که متاسفانه بعضی از فعالین حرکت ملی آذربایجان نیز، ندانسته(!) و بدون توجه به تمامی جنبه های فدرالیسم و سیاست جهانی با عجله جهت سهم داشتن در حکومت(!) آینده ایران و باور بعضی فریبها، دست به اتحاد با این اپوزسیون ها زده و آب در آسیاب دشمن میریزند . که به نظر اگر این عمل ایشان عمدی بوده باشد در حکم خیانت به آرمانهای حرکت ملی آذربایجان بوده و باید سریعا از حرکت کنار گذاشته شوند.
اما از طرفی گزینه دوم که هنوز پروسه آن ظاهرا شروع نشده است بسیار معقولتر و عملی تر برای آمریکا و متحدانش مینماید. زیرا :
· بر خلاف عراق و افغانستان همسایگان ایران موافق و مدافع تجزیه ایران می باشند.
· ایران از لحاظ کمی کشوری وسیع بوده و در صورت تغییر حکومت نیز قدرتمند و خطرناک می باشد.
· تشکیل کشورهای کوچک و مستقل که اکثرا موافق آمریکا و متحدانش می باشند به صلاح ایشان می باشد.
· اپوزسیونهای مخالف نظام تفاوتهای ایدولوژیکی و بنیادین با یکدیگر داشته و همدیگر را نمی تابند.
· شاید با تجزیه ایران و تبدیل به چندین کشور ترانزیت مواد مخدر به اروپا با مشکلات عدیده مواجه گردد.
· گروهها و تشکلهای مخالف نظام عموما امتحان خویش را قبل و در زمان انقلاب برای ملتهای ایران نتوانسته اند پس بدهند ، لذا از شرط کافی و لازم محبوبیت و پشتوانه مردمی ، در جامعه ایران به هیچ عنوان برخوردار نمیباشند.
حرکت ملی آذربایجان و فدرالیسم:
بحث فدرالیسم در حرکت ملی آذربایجان در داخل کشور بیشتر جهت ایجاد حایل و سپر دفاعی در مقابل نیروهای امنیتی داخل ایران مطرح گردید و تنها در بازجویی ها و دستگیریها بعنوان ترفندی جهت فرار از جرم سیاسی از طرف برخی فعالین حرکت در این چند سال استفاده میگردید ولی در غیر این ، فعالین هرگز به کمتر استقلال بدون قید و شرط راضی نشده اند. ولی اخیرا معدودی از فعالین بخصوص در خارج کشور اقدام به تبلیغات گسترده ی فدرالیسم زده اند. که با عنایت به توضیحات پیشین در ذیل مختصرا علل و نتایج فدرالیسم در حرکت ملی آذربایجان آنالیز وبررسی می گردد:
1- همخوانی و معامله با دیگر اپوزسیونهای مخالف نظام جهت رسیدن هرچه سریعتر به حقوق واهدافی که ظاهرا آمریکا وجامعه جهانی در چهارچوب فدرالیسم از آنها حمایت مینمایند. که اولا: حرکت ملی آذربایجان با عنایت به تجربه های پیشین به هیچ گروه سیاسی و اجتماعی خارج وداخل نمیتواند اعتماد نماید و ایشان امتحان خویش را چه قبل وچه بعد از انقلاب در عمل پس داده اند در نتیجه باور ایشان و همخوانی با ایشان حماقتی بیش نبوده و ایشان سعی در استفاده ابزاری از حرکت ملی آذربایجان را دارند. ثانیا:آمریکا ومتحدانش چنان چه قبلا اشاره گردید در مورد ایران تصمیم قطعی نگرفته اند و تصمیم ایشان تا حدود زیادی وابسته به ملت آذربایجان و ایران میباشد.
2- امروزه ملت تنها و تنها با داشتن دولت وحکومت مستقل معنی و مفهوم پیدا میکند، و ملتی که نتواند دولت تشکیل دهد امکان ملت شدن و تکمیل پروژه ملت سازی و پیرو آن پیشرفت مادی و معنوی را نخواهد داشت. لذا ملت آذربایجان نیز جهت تبدیل به یک ملت حقیقی و پیشرفت مادی و معنوی ناگزیر از تشکیل دولت و حکومت مستقل می باشد.
3- فدرالیسم و امثالهم در اکثر کشورهایی که مشارکت اختیاری نبوده و گروههای مختلف تفاوتهای بنیادین باهم دارند در حکم یک نوع استعمار پنهان و مرموز میباشد که در آن هستی ملل دیگر به نفع یک ملت نابود و غارت میگردد و هر گونه اعتراض نیز به شدیدترین صورت سرکوب میگردد.چنانچه در زمان شوروی این سیاست بشدت اعمال می گردید و امروزه نیز روسها از قتل عام ایالت چچنستان به بهانه های واهی دست بردار نیستند. لذا در ایران نیز با توجه به تفاوتها و اختلافات بنیادین ملتها و گروهها سیاست مذکور اعمال خواهد گردید.
4- ملت آذربایجان هنوز تجربه تلخ مشروطه، قیام خیابانی، فرقه دمکرات، خلق مسلمان و ... را که در همه موضوعات مذکور خواستار یک حکومت خودمختار با حق تعیین سرنوشت و حکومت غیر متمرکز مرکزی بوده اند ، فراموش ننموده اند. و هنوز داغ شهیدان از سینه مادران تورک آذربایجان پاک نشده است.
5- ترس حفظ استقلال و توانایی اداره کشور کاملا غیر منطقی مینماید چنانچه یک نفر ملا و آخوند بیسواد از علوم و روشهای کشورداری در انقلاب توانست حکومتی در حجم ایران تشکیل دهد ولی حرکت ملی آذربایجان با وجود هزاران نفر با سواد ودانشگاهی و حمایت احتمالی همسایگان از آن عاجزند؟!
6- ملت آذربایجان جهت تکمیل پروژه ملت سازی و رسیدن به پیشرفتهای مادی و معنوی چنانچه اشاره گردید ناگزیر از تشکیل دولت وحکومت مستقل بوده و در نتیجه تحمل تمامی مشقتها و سختی های موجود در این پروسه میباشدو هر پیشرفت وجهش اجتماعی بدون سختی ها و مشکلات پیرو آن غیر ممکن مینماید.
7- فدرالیسم به هیچ عنوان تمرینی برای استقلال نمی باشد و همانطور که در آذربایجان شمالی مشاهده گردید ، چندین سال فدرالیسم بعد از استقلال نه تنها از مشکلات ایشان نکاست بلکه برعکس بعلت تاراج رفتن ثروتهای مادی و معنوی مشکلات ایشان را چندین برابر کرد. و قتل عام ها نیز قبل از تخلیه توسط دولت مرکزی صورت پذیرفت و دنباله آن اشغال قاراباغ و.... لذا در ایران نیز فدرالیسم تمرین استقلال نه، بلکه برعکس تمرین بردگی و مستعمره گی از نوعی دیگر میباشد.
8- معنی و مفهوم صحیح فدرالیسم در جامعه ایران و ملت آذربایجان و حتی در میان روشنفکران تفهیم و دریافت نشده است و مردم را نمیتوانند آنرا جذب نمایند اما برعکس استقلال یک مفهوم کاملا بسیط و ساده بوده و آسانتر مردم را به سوی خویش جذب می نماید.
9- بعد از فدرالیسم رسیدن به استقلال سخت تر و مشکل تر خواهد گردید،زیرا اولا حکومت مدعی دادن خواست ملت ها گردیده و هر نوع اعتراضی سرکوب خواهد گردید، دوما انگیزه و انرژی لازم در جامعه و فعالین آن کمتر خواهد گردید.
10- به فرض محال قبول فدرالیسم از طرف حکومت مرکزی ، تقسیم بندی جغرافیایی ،مشارکتهای امنیتی و اقتصادی کلان ، سیاستهای خارجی و... که در اختیار مرکز خواهد بود کاملا به نفع یک ملت و گروه اعمال خواهد گردید.
11- حق تعیین سرنوشت و خواست حقوق طبیعی خویش بهترین جواب در بازجویی ها و دادگاهها در داخل کشور میباشد، و فعالین حرکت ملی بهتر است در ظاهر نیز به جهت منحرف نگشتن افکار عمومی از دفاع فدرالیسم دوری جویند.
12- و ....

نتیجه:
از آنچه گذشت و نگاهی کوتاه به شرایط داخلی و خارجی انجام پذیرفت میتوان دریافت که، فدرالیسم در ایران در شرایط کنونی و هرگز، نه ممکن مینماید و نه به نفع ملت و حرکت ملی آذربایجان می باشد، و تنها درمان حقیقی و صحیح و سریع دردها و مشکلات این ملت جهت پیشرفت مادی و معنوی تنها و تنها استقلال بدون قید و شرط و هر نوع وابستگی میباشد.
لذا بر گردن و عهده فعالین حرکت ملی آذربایجان و روشنفکران است که هرگز به هیچ عنوان به تبلیغ و مطرح کردن موضوع فدرالیسم دست آلوده ننمایند و فریب نوعی دیگر از استعمار و استثمار مرموز را چه از طرف حکومت کنونی ایران و یا اپوزسیونهای مخالف خارج نظام نخورند و با دقت و توجه مضاعف به مسایل و شرایط جهانی و داخلی اشتباه پیشینیان را هرگز تکرار ننمایند و ملت آذربایجان را در رسیدن به خوشبختی وسعادت حقیقی خویش یعنی استقلال یاری دهند.

Hiç yorum yok: